زبانحال امیرالمومنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
هر زمان کردم نظر دیدم که بیداری چرا؟ پیشِ رویم چادر از رو بر نمیداری چرا؟ کس نمیگوید سلامم؛کس نمیگوید جواب بین این غمها تو قفلِ غم به لب داری چرا؟ رنگِ رخسارت خبر از روزگارت میدهد کارِ خانه پس چرا؟ لبخـندِ اجباری چرا؟ هر چه پرسیدم ز حالت زود گفتی بهترم پس بگو دستت ز پهلو بَر نمیداری چرا؟ ردِّ خونی پشتِ در روی زمین بینم؛ ولی خیره با چشمان کم سو سوی مسماری چرا؟ یارِ هجده سالهام رنگت چنان صد ساله هاست دست بر زانو خمیده سمت دیواری چرا؟ این دعایت را شنیدم مرگ میکردی طلب نـوبهـارِ خـانهام از عـمر بیـزاری چرا؟ ای همه پشت و پناهم عزم رفتن کردهای؟ قصدِ این داری که از من دست برداری؟ چرا؟ صبح تا شب کارِ خانه نیمۀ شب گرمِ آه هر زمان کردم نظر دیدم که بیداری چرا؟ |